تعامل ذهن انتزاعي با واقعیت مجازي
تعامل ذهن انتزاعي با واقعیت مجازي
تعامل ذهن انتزاعي با واقعیت مجازي
براي كساني كه با كامپيوتر و اينترنت سر و كار دارند، درك دنياي مجازي كه در آينده اي نه چندان دور به آن واقعيت مجازي خواهيم گفت؛ كار چندان دشواري نيست. به ويژه آن كه اگر از معتادان به اينترنت باشيد و روزي به دليلي ارتباط اينترنتي شما با مشكلي رو به رو شود يا به طور كلي قطع شود، اين واقعيت را بهتر درك خواهيد كرد! در حقيقت دنياي مجازي در اين گونه افراد (به مرور زمان و به علت تكرار) به بخش جدايي ناپذيري از ذهن ناخودآگاه آنان مبدل شده و درك آنان از خودشان را تنها در پرتوي شناسايي دشوار مرز دنياي فيزيكي از جهان مجازي امكان پذير ساخته است. اگر واقعيت مجازي را در مقام يك فناوري در نظر بگيريم، آنگاه دنيايي كاملاً جديد فرا روي ما قرار خواهد گرفت كه شناسايي تمامي ابعاد آن شايد تا پايان عمر نيز ميسر نباشد. تنها با كاوش در روندهاي كنوني و سيگنالهاي ضعيفي كه در حال حاضر دريافت مي كنيم مي توانيم چشم انداز كلي دنياي كامپيوتر را در آينده ترسيم نماييم، دورنمايي كه در آن تعامل ذهن انتزاعي با واقعيت مجازي از ميان آينده هاي بديل به عنوان محتمل ترين آينده به نظر مي رسد.
بر خلاف گفتارهاي متعارف كه پيرامون واقعيت مجازي (Virtual Reality) مطرح مي گردد و به ابعاد فني و شايد تا حدودي غير فني آن مي پردازند، ”هستي شناسي“ يا به اصطلاح آنتولوژي (Ontology) واقعيت مجازي را از هر بحث ديگري مهمتر مي دانم. قصد ندارم وارد ابعاد فلسفي واقعيت مجازي شوم، بلكه تنها بر اساس واقعيات موجود اين پديده را آن گونه كه هست يا حد اقل به نظر مي رسد، مورد بررسي قرار مي دهم. از اين رو، ابتدا دليل اين اهميت را توضيح مي دهم و بعد تا حد امكان موضوع تعامل ذهن انتزاعي با واقعيت مجازي را تشريح مي كنم. تاكنون مباحث بسياري در كتابها، مجلات، وب سايت ها و حتی كنفرانس هاي داخلي و خارجي در رابطه با واقعيت مجازي مطرح شده است و هنوز براي بسياري از هموطنان ما اين دغدغه ذهني وجود دارد كه شايد علت محقق نشدن دنياي مجازي در كشورهايي مانند ايران ضعف زيرساخت هاي اين فناوري بوده، اما در كشورهاي پيشرفته چطور؟ آيا زيرساخت هاي آنها نيز ضعيف است؟ اگر اين زيرساخت ها ضعيف نيستند، پس چرا تا كنون چنين دنيايي حتی در جوامع مترقي نيز محقق نگرديده؟ آيا دليل اين موضوع تنها در مسايل فني نهفته است يا دلايل ديگري نيز در ميان است؟ بايد پذيرفت با وجود پيشرفت هاي چشمگيري كه در زمينه فناوري واقعيت مجازي صورت گرفته، چنين واقعيتي هيچگاه در دنياي فيريكي به صورت كاملاً كاربردي ايجاد نشده و تمامي فعاليت هايي كه تا كنون در اين زمينه صورت گرفته، در محيط هاي آزمايشگاهي و در حد آزمايش بوده است. صورت هاي سادهي اين فناوري را امروزه در اينترنت مي بينيم. به عنوان نمونه پديده اي مانند Second Life نيز در محيطي ويژه به اجرا در آمده و خارج از آن محيط قابل تجسم يا تحقق نيست. آيا كهكشان واقعيت مجازي كه پيرامون نامتناهي بودن آن تعريفها و تمجيدها شده، اين قدر محدود است كه تنها با كليك يا يك وقفه از آن به بيرون پرتاب مي شويم؟! چگونه مي توان واقعيت مجازي را به يك وافعيت عيني مبدل ساخت؟
شيوهي متداول در بحث پيرامون واقعيت مجازي اين است كه به محض آن كه چنين موضوعي مطرح مي شود، جمعي از كارشناسان فناوري اطلاعات و ارتباطات را در ذهن خود تصور مي كنيم كه سرگرم بحث درباره آن و چگونگي تحقق آن در دنياي فيزيكي و ملموس هستند. اما آيا مي دانستيد كه امروزه حتی روان شناسان نيز وارد اين حوزه شده اند و در اين عرصه به نظريه پردازي مبادرت مي كنند؟! علت چيست؟ چرا روان شناسان و حتی متخصصان مغز و اعصاب؟ امروزه ثابت شده است كه واقعيت مجازي بيشتر از آن كه براي ما انسان ها كاركرد فناورانه داشته باشد، كاركرد ذهني دارد. تمامي آنچه كه در دنياي مجازي روي مي دهد در ذهن انتزاعي ما اتفاق مي افتد. شما در دنياي مجازي در هيچ جا نيستيد جز ذهن انتزاعي خودتان. شما با چشمتان نگاه مي كنيد، اما بينايي در مغز شما اتفاق مي افتد. به همين دليل است كه متخصصان مغز و اعصاب نيز به اين ميدان قدم گذاشته اند. در تجربه دنياي مجازي به عنوان نمونه ، يك دوربين يا يك هدست ويدئويي مقابل چشمان شما نصب مي شود و بعد خود را در فضايي مي بينيد كه گسترش ابعاد آن به اندازه قدرت ذهن شما قابل انبساط است. تا چشم كار مي كند ساختمان، خيابان، شهر، روستا، فروشگاه، جنگل و حتا بيابان مقابل خودتان مي بينيد. كساني كه با دستگاه هاي شبيه ساز (Simulator) يا حتا بازي هاي ويدئويي آشنايي دارند، اين مطالب را به خوبي درك مي كنند. هيچ چيزي وجود ندارد كه واقعاً احساس يا لمس شود، اما چيزهايي كه در اين فضاي مجازي تجربه مي كنيد، آن قدر واقعي است كه احساسي از رضايت به شما دست مي دهد. توجه كنيد: گفتم ”رضايت“ نه ”واقعيت“. يعني ذهن ما راضي مي شود. اين رضايت احساسي از واقعيت يا شباهت به واقعيت را در ذهن انتزاعي ما پديد مي آورد. به بياني ساده تر خودفريبي ذهني بهترين تعريفي است كه از اين تجربه مي توان ارايه داد. اما همين خودفريبي وقتي با فناوري اطلاعات و ارتباطات همراه مي شود، به يك واقعيت كاربردي تبديل مي شود.
به عنوان نمونه، شما وارد يك فروشگاه مجازي مي شويد، به سفارش و خريداري كالاي مورد نظر خود مبادرت مي كنيد و 5 دقيقه بعد همان كالا با همان ويژگي هايي كه شما با استفاده از فناوري واقعيت مجازي آنها را تجربه كرده بوديد، درب منزل به شما تحويل داده مي شود. چندي پيش مقاله اي را در نشريه پاپيولار ساينس خواندم كه موضوع آن شنيدن صداي ذهن بود! شايد از خودتان بپرسيد مگر ذهن هم صدا دارد ؟ آري، صداي ذهن را هم مي توان در آورد. در آن مقاله كوشش گروهي از دانشمندان به منظور صداگذاري بر روي فرايندهاي ذهني انسان تشريح شده بود و دستاوردهايي كه تا كنون در اين راستا حاصل شده است را به بحث گذاشته بود. در اين كوشش نيز از برخي جنبه هاي فناوري واقعيت مجازي بهره برداري شده بود. در يك جمع بندي از مطالب آن مقاله و ديگر مقالات مشابه مي توان گفت كه ذهن، هوشياري و سطح آگاهي، تجارب حسي و فرا حسي و در نهايت دنياي مجازي همگي لابيرنت يا همان حلزون واقعيت مجازي را تشكيل مي دهند. اين مباحث با يكديگر در ارتباط هستند و تقريباً تفكيك ناپذيرند. در حال حاضر گروه هاي متعددي از دانشمندان بر روي واقعيت مجازي و كاربردهاي جديد آن كار ميكنند و همچنين آثار چنين فناوري را بر سطح هوشياري انسان بررسي كردهاند. اما هنوز پرسش هاي زيادي باقي مانده است كه بايد پاسخ داده شود. مثلاً، براي يك ذهن طبيعي، زماني كه تماسش با واقعيت قطع مي شود چه رخ خواهد داد؟
وقي كه وارد يك حقيقت بديل يا جايگزين ميشويم و نميتوانيم آن را دنياي واقعي بدانيم، چه رخ خواهد دارد؟ اگر بفهميم كه نميتوانيم يا نميخواهيم به دنياي واقعي بازگرديم چه اتفاقي ميافتد؟ و اگر در دنياي كامپيوتر گم بشويم چه چيزي برايمان اتفاق ميافتد؟ دست اندركاران واقعيت مجازي به نحو شگفت آوري نشان ميدهند كه هيچ نگراني براي خطرات احتمالي انتقال انسان از يك واقعيت عيني به يك واقعيت مجازي وجود ندارد. شكل داستاني اين نظريه را مي توان تا حدودي در فيلم ماتريس درك كرد. عدهي اندكي از پژوهشگران اصلاً توجهي به اين گونه دغدغه ها ندارند و معتقدند تمامي كاربران كامپيوتري بدون اين كه از اين تجربه آسيبي ببينند، سالم بر خواهند گشت. واقعيت مجازي؛ ساليان سال است كه در قالب تصوير، ادبيات، تئاتر، و به تازگي در قالب راديو، فيلم و تلويزيون با ما ميباشد. اما تعريف مدرن واقعيت مجازي به معناي دخالت كامپيوتر و تجربه به چند حسي رسيده است كه به نوعي طراحي شدهاند تا احساسهاي ما را درك كنند و ما را متقاعد كنند كه در دنياي ديگري هستيم. در حال حاضر صرفاً كامپيوترها قدرت كنترل ديناميك و همزمانسازي ورود به اين احساسها را دارند تا اين كار را براي ما انجام دهند. بنابراين ممكن است واقعيت مجازي را كنترل كامپيوتري كامل احساس انسان تعريف كنند. واقعيت مجازي راهي براي احساس، لمس و تفكر خواهد بود. كامپيوتر، احساس را از طريق كنترل ورودي به حواس تحت كنترل خود ميگيرد كه تجربه، حس و نهايتاً تفكر را عوض ميكند. احساسها و اداركهاي جديد ممكن است بهعنوان پيامد چنين احساس تعريف شدهاي باشند. شايد براي چنين پديده اي اصطلاح ”توهم دوطرفه“ مناسب باشد. براي اهداف و مقاصد ما در دنياي كامپيوتر، ممكن است يك تجربه انتزاعي به وسيله دو نفر يا يبشتر تعريف شود. مثلاً بهكار گرفتن يك عروسك غيرواقعي در يك بازي كامپيوتري، بيانگر يك واقعيت مجازي است. وقتي كه عروسك ديگري وارد فضاي عروسك شما شده و واكنش نشان ميدهد؛ فضايي كه آنها مشتركاً بهره ميبرند؛ فضاي كامپيوتري و مدرن خواهد بود. از آنجائي كه واقعيت مجازي، راهي براي حس كردن، لمس كردن، و تفكر فردي ميباشد؛ بنابراين فضاي كامپيوتر، روشي براي ارتباط، حضور و كار با يكديگر خواهد بود. با وارد شدن به دنياي كامپيوتر، ميتوانيم در نحوهي ارتباط، حضور، واكنش و كارمان با ديگران تغيير دهيم. احساسها، تفكرات و ايدههاي جديد ممكن است در نتيجه عكسالعملهاي ما در دنياي كامپيوتر ؛ ايجاد شوند.
برادرك اين موضوع حتماً سري به Second Life بزنيد. قطعاً در مورد چگونگي اين احساسهاي جديد و اينكه به نحوي بازدارنده خواهند بود يا نه؛ نگرانيهايي وجود دارد. مثلاً اگر همزمان، احساسهاي زيادي درگير شوند ، ممكن است در واقعيت مجازي و يا دنياي كامپيوتر باشد و يا تمايز ميان دنياي واقعي از دنياي تصنعي دشوار باشد. تحقيقات همچنان در اين زمينه ادامه دارد تا پارامترهايي كه اين عمق و شدت را تعريف ميكنند، تعيين شوند. تاكنون روشن شده است كه احساس يك عمق قابل رؤيت صرفاً زماني رخ ميدهد كه حوزه ي ديد حداقل 60 درجه باشد. از آنجايي كه احساسها بهطور عادي با هم كار ميكنند تا ورودي به مغز را هدايت كنند؛ استفاده ماهرانه از تمام احساسها از بين برندهي درك يك واقعيت جايگزين خواهد بود. اگر شركتكنندگان در اين تجارب اين گونه فكر كنند كه بخشي از يك دنياي مجازي هستند ، احساس يك عمق كلي ممكن است حاصل شود. متأسفانه دانش روانشناختي بسيار اندكي وجود دارد تا به متخصصان كمك كند كه در امتداد مسير توسعه اين فناوري جديد گام بردارند. به نظر مي رسد روان شناسي واقعيت مجازي مي تواند به عنوان يك رشته جديد مطرح شود. در اين قرن، فنون نهچندان مطمئن دورنبيني و خودشناسي ديگر نمي توانند اعتبار علمي داشته باشند و مطالعهي هوشياري انسان در حوزهاي كه تحت تسلط عصب شناسان رفتارشناسان است؛ امري ضروري است. حياتي تازه به ياد به كالبد فرسوده روان شناسي متعارف براي آگاهي از راز و رمز واقعيت مجازي و كاركردهاي ذهني آن دميده شود. خوشبختانه علم اعصاب با همراهي تخصص هايي مانند علوم ژنتيكي و هورمون شناسي توانسته اند تركيبي همگون در بررسي و مطالعهي اين فناوري پديد آورند.
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : hamed0001
بر خلاف گفتارهاي متعارف كه پيرامون واقعيت مجازي (Virtual Reality) مطرح مي گردد و به ابعاد فني و شايد تا حدودي غير فني آن مي پردازند، ”هستي شناسي“ يا به اصطلاح آنتولوژي (Ontology) واقعيت مجازي را از هر بحث ديگري مهمتر مي دانم. قصد ندارم وارد ابعاد فلسفي واقعيت مجازي شوم، بلكه تنها بر اساس واقعيات موجود اين پديده را آن گونه كه هست يا حد اقل به نظر مي رسد، مورد بررسي قرار مي دهم. از اين رو، ابتدا دليل اين اهميت را توضيح مي دهم و بعد تا حد امكان موضوع تعامل ذهن انتزاعي با واقعيت مجازي را تشريح مي كنم. تاكنون مباحث بسياري در كتابها، مجلات، وب سايت ها و حتی كنفرانس هاي داخلي و خارجي در رابطه با واقعيت مجازي مطرح شده است و هنوز براي بسياري از هموطنان ما اين دغدغه ذهني وجود دارد كه شايد علت محقق نشدن دنياي مجازي در كشورهايي مانند ايران ضعف زيرساخت هاي اين فناوري بوده، اما در كشورهاي پيشرفته چطور؟ آيا زيرساخت هاي آنها نيز ضعيف است؟ اگر اين زيرساخت ها ضعيف نيستند، پس چرا تا كنون چنين دنيايي حتی در جوامع مترقي نيز محقق نگرديده؟ آيا دليل اين موضوع تنها در مسايل فني نهفته است يا دلايل ديگري نيز در ميان است؟ بايد پذيرفت با وجود پيشرفت هاي چشمگيري كه در زمينه فناوري واقعيت مجازي صورت گرفته، چنين واقعيتي هيچگاه در دنياي فيريكي به صورت كاملاً كاربردي ايجاد نشده و تمامي فعاليت هايي كه تا كنون در اين زمينه صورت گرفته، در محيط هاي آزمايشگاهي و در حد آزمايش بوده است. صورت هاي سادهي اين فناوري را امروزه در اينترنت مي بينيم. به عنوان نمونه پديده اي مانند Second Life نيز در محيطي ويژه به اجرا در آمده و خارج از آن محيط قابل تجسم يا تحقق نيست. آيا كهكشان واقعيت مجازي كه پيرامون نامتناهي بودن آن تعريفها و تمجيدها شده، اين قدر محدود است كه تنها با كليك يا يك وقفه از آن به بيرون پرتاب مي شويم؟! چگونه مي توان واقعيت مجازي را به يك وافعيت عيني مبدل ساخت؟
شيوهي متداول در بحث پيرامون واقعيت مجازي اين است كه به محض آن كه چنين موضوعي مطرح مي شود، جمعي از كارشناسان فناوري اطلاعات و ارتباطات را در ذهن خود تصور مي كنيم كه سرگرم بحث درباره آن و چگونگي تحقق آن در دنياي فيزيكي و ملموس هستند. اما آيا مي دانستيد كه امروزه حتی روان شناسان نيز وارد اين حوزه شده اند و در اين عرصه به نظريه پردازي مبادرت مي كنند؟! علت چيست؟ چرا روان شناسان و حتی متخصصان مغز و اعصاب؟ امروزه ثابت شده است كه واقعيت مجازي بيشتر از آن كه براي ما انسان ها كاركرد فناورانه داشته باشد، كاركرد ذهني دارد. تمامي آنچه كه در دنياي مجازي روي مي دهد در ذهن انتزاعي ما اتفاق مي افتد. شما در دنياي مجازي در هيچ جا نيستيد جز ذهن انتزاعي خودتان. شما با چشمتان نگاه مي كنيد، اما بينايي در مغز شما اتفاق مي افتد. به همين دليل است كه متخصصان مغز و اعصاب نيز به اين ميدان قدم گذاشته اند. در تجربه دنياي مجازي به عنوان نمونه ، يك دوربين يا يك هدست ويدئويي مقابل چشمان شما نصب مي شود و بعد خود را در فضايي مي بينيد كه گسترش ابعاد آن به اندازه قدرت ذهن شما قابل انبساط است. تا چشم كار مي كند ساختمان، خيابان، شهر، روستا، فروشگاه، جنگل و حتا بيابان مقابل خودتان مي بينيد. كساني كه با دستگاه هاي شبيه ساز (Simulator) يا حتا بازي هاي ويدئويي آشنايي دارند، اين مطالب را به خوبي درك مي كنند. هيچ چيزي وجود ندارد كه واقعاً احساس يا لمس شود، اما چيزهايي كه در اين فضاي مجازي تجربه مي كنيد، آن قدر واقعي است كه احساسي از رضايت به شما دست مي دهد. توجه كنيد: گفتم ”رضايت“ نه ”واقعيت“. يعني ذهن ما راضي مي شود. اين رضايت احساسي از واقعيت يا شباهت به واقعيت را در ذهن انتزاعي ما پديد مي آورد. به بياني ساده تر خودفريبي ذهني بهترين تعريفي است كه از اين تجربه مي توان ارايه داد. اما همين خودفريبي وقتي با فناوري اطلاعات و ارتباطات همراه مي شود، به يك واقعيت كاربردي تبديل مي شود.
به عنوان نمونه، شما وارد يك فروشگاه مجازي مي شويد، به سفارش و خريداري كالاي مورد نظر خود مبادرت مي كنيد و 5 دقيقه بعد همان كالا با همان ويژگي هايي كه شما با استفاده از فناوري واقعيت مجازي آنها را تجربه كرده بوديد، درب منزل به شما تحويل داده مي شود. چندي پيش مقاله اي را در نشريه پاپيولار ساينس خواندم كه موضوع آن شنيدن صداي ذهن بود! شايد از خودتان بپرسيد مگر ذهن هم صدا دارد ؟ آري، صداي ذهن را هم مي توان در آورد. در آن مقاله كوشش گروهي از دانشمندان به منظور صداگذاري بر روي فرايندهاي ذهني انسان تشريح شده بود و دستاوردهايي كه تا كنون در اين راستا حاصل شده است را به بحث گذاشته بود. در اين كوشش نيز از برخي جنبه هاي فناوري واقعيت مجازي بهره برداري شده بود. در يك جمع بندي از مطالب آن مقاله و ديگر مقالات مشابه مي توان گفت كه ذهن، هوشياري و سطح آگاهي، تجارب حسي و فرا حسي و در نهايت دنياي مجازي همگي لابيرنت يا همان حلزون واقعيت مجازي را تشكيل مي دهند. اين مباحث با يكديگر در ارتباط هستند و تقريباً تفكيك ناپذيرند. در حال حاضر گروه هاي متعددي از دانشمندان بر روي واقعيت مجازي و كاربردهاي جديد آن كار ميكنند و همچنين آثار چنين فناوري را بر سطح هوشياري انسان بررسي كردهاند. اما هنوز پرسش هاي زيادي باقي مانده است كه بايد پاسخ داده شود. مثلاً، براي يك ذهن طبيعي، زماني كه تماسش با واقعيت قطع مي شود چه رخ خواهد داد؟
وقي كه وارد يك حقيقت بديل يا جايگزين ميشويم و نميتوانيم آن را دنياي واقعي بدانيم، چه رخ خواهد دارد؟ اگر بفهميم كه نميتوانيم يا نميخواهيم به دنياي واقعي بازگرديم چه اتفاقي ميافتد؟ و اگر در دنياي كامپيوتر گم بشويم چه چيزي برايمان اتفاق ميافتد؟ دست اندركاران واقعيت مجازي به نحو شگفت آوري نشان ميدهند كه هيچ نگراني براي خطرات احتمالي انتقال انسان از يك واقعيت عيني به يك واقعيت مجازي وجود ندارد. شكل داستاني اين نظريه را مي توان تا حدودي در فيلم ماتريس درك كرد. عدهي اندكي از پژوهشگران اصلاً توجهي به اين گونه دغدغه ها ندارند و معتقدند تمامي كاربران كامپيوتري بدون اين كه از اين تجربه آسيبي ببينند، سالم بر خواهند گشت. واقعيت مجازي؛ ساليان سال است كه در قالب تصوير، ادبيات، تئاتر، و به تازگي در قالب راديو، فيلم و تلويزيون با ما ميباشد. اما تعريف مدرن واقعيت مجازي به معناي دخالت كامپيوتر و تجربه به چند حسي رسيده است كه به نوعي طراحي شدهاند تا احساسهاي ما را درك كنند و ما را متقاعد كنند كه در دنياي ديگري هستيم. در حال حاضر صرفاً كامپيوترها قدرت كنترل ديناميك و همزمانسازي ورود به اين احساسها را دارند تا اين كار را براي ما انجام دهند. بنابراين ممكن است واقعيت مجازي را كنترل كامپيوتري كامل احساس انسان تعريف كنند. واقعيت مجازي راهي براي احساس، لمس و تفكر خواهد بود. كامپيوتر، احساس را از طريق كنترل ورودي به حواس تحت كنترل خود ميگيرد كه تجربه، حس و نهايتاً تفكر را عوض ميكند. احساسها و اداركهاي جديد ممكن است بهعنوان پيامد چنين احساس تعريف شدهاي باشند. شايد براي چنين پديده اي اصطلاح ”توهم دوطرفه“ مناسب باشد. براي اهداف و مقاصد ما در دنياي كامپيوتر، ممكن است يك تجربه انتزاعي به وسيله دو نفر يا يبشتر تعريف شود. مثلاً بهكار گرفتن يك عروسك غيرواقعي در يك بازي كامپيوتري، بيانگر يك واقعيت مجازي است. وقتي كه عروسك ديگري وارد فضاي عروسك شما شده و واكنش نشان ميدهد؛ فضايي كه آنها مشتركاً بهره ميبرند؛ فضاي كامپيوتري و مدرن خواهد بود. از آنجائي كه واقعيت مجازي، راهي براي حس كردن، لمس كردن، و تفكر فردي ميباشد؛ بنابراين فضاي كامپيوتر، روشي براي ارتباط، حضور و كار با يكديگر خواهد بود. با وارد شدن به دنياي كامپيوتر، ميتوانيم در نحوهي ارتباط، حضور، واكنش و كارمان با ديگران تغيير دهيم. احساسها، تفكرات و ايدههاي جديد ممكن است در نتيجه عكسالعملهاي ما در دنياي كامپيوتر ؛ ايجاد شوند.
برادرك اين موضوع حتماً سري به Second Life بزنيد. قطعاً در مورد چگونگي اين احساسهاي جديد و اينكه به نحوي بازدارنده خواهند بود يا نه؛ نگرانيهايي وجود دارد. مثلاً اگر همزمان، احساسهاي زيادي درگير شوند ، ممكن است در واقعيت مجازي و يا دنياي كامپيوتر باشد و يا تمايز ميان دنياي واقعي از دنياي تصنعي دشوار باشد. تحقيقات همچنان در اين زمينه ادامه دارد تا پارامترهايي كه اين عمق و شدت را تعريف ميكنند، تعيين شوند. تاكنون روشن شده است كه احساس يك عمق قابل رؤيت صرفاً زماني رخ ميدهد كه حوزه ي ديد حداقل 60 درجه باشد. از آنجايي كه احساسها بهطور عادي با هم كار ميكنند تا ورودي به مغز را هدايت كنند؛ استفاده ماهرانه از تمام احساسها از بين برندهي درك يك واقعيت جايگزين خواهد بود. اگر شركتكنندگان در اين تجارب اين گونه فكر كنند كه بخشي از يك دنياي مجازي هستند ، احساس يك عمق كلي ممكن است حاصل شود. متأسفانه دانش روانشناختي بسيار اندكي وجود دارد تا به متخصصان كمك كند كه در امتداد مسير توسعه اين فناوري جديد گام بردارند. به نظر مي رسد روان شناسي واقعيت مجازي مي تواند به عنوان يك رشته جديد مطرح شود. در اين قرن، فنون نهچندان مطمئن دورنبيني و خودشناسي ديگر نمي توانند اعتبار علمي داشته باشند و مطالعهي هوشياري انسان در حوزهاي كه تحت تسلط عصب شناسان رفتارشناسان است؛ امري ضروري است. حياتي تازه به ياد به كالبد فرسوده روان شناسي متعارف براي آگاهي از راز و رمز واقعيت مجازي و كاركردهاي ذهني آن دميده شود. خوشبختانه علم اعصاب با همراهي تخصص هايي مانند علوم ژنتيكي و هورمون شناسي توانسته اند تركيبي همگون در بررسي و مطالعهي اين فناوري پديد آورند.
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : hamed0001
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}